سور بز | ۶۲۳ ص

 اولین چیزی که باید در مواجهه با‌ یوسا بدونید اینه که در رابطه‌ با واقعیت، بی‌رحمانه بی‌پرده، بی‌پروا و بی‌تعارفه. واقعیت رو طوری تو صورت‌تون می‌کوبونه که شاید لازم باشه بعدش با یه دستمال مرطوب تمیزش کنید. و این ماجرا وقتی تشدید میشه که بفهمید با داستانی طرفید که در بستر یه حکومت دیکتاتوری رقم می‌خوره و به نظرتون واقعیتِ یه رژیم دیکتاتوری چه رنگیه و چه طعم و بویی داره؟! اگه بخوام مثل خود یوسا صریح باشم، باید بگم سیاه با طعم مدفوعی که مجبوری بخاطر رهایی ملت از ظلم و مرگ قورتش بدی، با بوی پوست و گوشت سوخته‌ای که بخاطر عقایدت باید درد و زجرش رو به جون بخری! 
یوسا در این اثر یه‌جوری بی‌رحمه که یه جاهایی با خودم می‌گفتم دیگه بیخیال! ادامه نده مَرد! ولی یوسا نبود که ادامه می‌داد، واقعیت بود که همینقدر تلخ و ترسناک و بی‌رحم پیش می‌رفت و مجبورم می‌کرد کتاب رو برای چند لحظه‌ هم که شده ببندم و ازش فاصله بگیرم. از واقعیتی که تحمل خواندنش رو هم نداشتم، چه برسه‌ به تجربه‌اش! 
خوبی این دست رمان‌های تاریخی اینه که مستند هستند و تو در بستر یه داستان جذاب، می‌تونی یه واقعه‌ی تاریخی رو مطالعه کنی‌. بدیش هم همینه که باورت نمی‌شه این اتفاقات واقعیت داشته باشن. ولی یوسا برای نوشتن این کتاب حدود ۶ سال وقت گذاشت و تمام مستندات مربوط به دیکتاتور وقت دومینیکن رو از طریق بایگانی رومه‌ها، مجلات و ادارات رو مطالعه کرد و با خیلی از نزدیکان دیکتاتور مصاحبه کرد. 
داستان کتاب در سه خط روایی پیش میره‌. روایت اورانیا، دختر یکی از مسئولین بلندپایه‌ی وقت تروخیو که در زمان حال جریان داره و پس از سال‌ها به کشورش برگشته و با تغییرات پسادیکتاتوری و البته پدر علیل و ذلیلش مواجه میشه. 
داستان گروهی از افراد که هرکدوم به نحوی ضدتروخیست هستن و تصمیم به ترور اون گرفتن که این خط در زمان دیکتاتوری تروخیو روایت میشه.
و در آخر هم خطی که مربوط به خود تروخیوئه و ماجراهای مربوط به خودش و حکومتش رو پیش می‌بره. 
هنر یوسا جایی مشخص میشه که این ۳ خط طوری درهم فرو می‌رن و گره می‌خورن که تو مجبور میشی سر تعظیم فرود بیاری بر این حجم از نبوغ و پختگی قلم! فارغ از ارتباط این ۳ خط، بطور مثال تو یکی از خطوط روایی، هر چند خط یک بار خط روایی و زمانش تغییر می‌کنه و تو گیج نمیشی! خیلی ساده و رسا شخصیت‌ها رو می‌شناسی و زمان و اتفاقات روایی رو تفکیک می‌کنی. داستان شخصیت تاثیرگذار زیاد داره، ولی همه رو یادت می‌مونه و فراموش نمی‌کنی! خیلی دقیق می‌شناسیشون و می‌دونی دنبال چی هستن!  و از اون مهم‌تر تو در این داستان دنبال چی هستی و کدوم طرف واستادی. نویسنده با شخصیت‌سازی‌ها و طرح داستان‌ها و روایت‌های مربوط به شخصیت‌ها بهت کمک می‌کنه خیلی ساده و قاطع این حکومت، از سرش که تروخیو نشسته و پاچه‌خوارها و کاسه‌لیس‌هاش که دور و برش وزوز می‌کنن تا کفِش که عمله‌ها و مردم ترسو و مطیع و تسلیم در برابر واقعیتِ موجود ناله می‌کنن و هیچ غلطی نمی‌کنن رو بشناسی و بفهمی و لمسشون کنی؛ و صدالبته گروه ناچیزی از افراد که زیر فشار این حکومت و فضاسازی ترسناکش له نمی‌شن و می‌خوان تغییر رو رقم بزنن؛ افرادی که خودشون تغییر رو از خودشون شروع کردن و می‌خوان تسریش بدن به کل کشور و جامعه. به هرقیمتی! 
دوتا مسئله‌ی مهم دیگه هم هست که به شدت در م بودن این اثر موثر بودن. اولیش ترجمه‌ی بی‌نظیر استاد کوثری و دومیش هم تیغ خیلی کند سانسور که خداروشکر گویا به هر دلیلی زورش به این اثر نرسیده!


 

طاقت زندگی و مرگم نیست اثر مو یان با ترجمه‌ی مهدی غبرائی/سحر قدیمی

 

‏واقعیتش هیچ‌وقت درگیر تناسخ نبودم؛ حتی وقتی این کتابو انتخاب کردم. بخاطر "مو یان" بود که گرفتمش. می‌خواستم از ادبیات چین بخوانم و چه کسی بهتر از "مو یان"؟ آکادمی نوبل درمورد انتخابش گفته بود این جایزه رو بخاطر واقع‌گرایی وهم‌آلود آمیخته با داستان‌های عامیانه و تاریخی بهش دادن. اینو قبل از خواندن کتاب شنیده بودم، ولی بعدش درکش کردم. مو یان یه جوری وهم و خیال رو با واقعیت تلفیق می‌کنه و یه روایت ساده و روان و جذاب بهت ارائه می‌ده که با تمام شخصیت‌های حیوانی داستان ارتباط می‌گیری و از خواندن داستان‌شون کِیف می‌کنی. البته کیف از نبوغ و قدرت مو یان.‏چون زندگی حیوانات خیلی هم جذاب و خوشحال‌کننده نیست. به‌ خصوص اگه یه خر باشی! 
داستان تو دوره‌ی اصلاحات ارضی چین رقم می‌خوره و همین بستر مناسبی واسه کنایه‌ها و نقدهای مو یان به سیستم میشه. ایستادگی یکی از شخصیت‌ها مقابل سیستم و مقا‌ومتش مقابل حرف زور و پذیرش تمامی تاوان‌هاش؛‏ تنهایی و تمسخر و تهدید و تحقیر و فشار و ارعاب و . ولی ایستادن و تن‌ ندادن به حرف زور! صبر و صبوری و امید! این شخصیت عالی بود.
تولد و حضور خود مو یان به عنوان یه شخصیت طی داستان به شدت هوشمندانه‌ست و حتی مدل برخوردش با خودش که مدام تحقیرانه و تمسخرآمیز و کنایه‌آمیزه.‏ مو یانی که توی داستان دکوری نیست و موثره. 
روایت زندگی ۴ نسل از خانواده و شخصیت‌های داستان که تو رسماً باهاشون زندگی می‌کنی و بچگی و بزرگ‌شدن‌‌شون و مرگ‌شونو حس می‌کنی. این حس همراهی که حلقه‌ی واصله‌ی همه‌شون یه حیوانه! 
نوع روایت شیرین و شیواست و همونطور که‌ گفتم ساده و روان. ‏تو به معنای واقعی کلمه از خواندن کتاب لذت می‌بری. ترجمه‌ واقعاً عالیه و نقش مهمی تو برقراری ارتباط با داستان و قلم مویان داره. ویراستاری و کیفیت چاپ و طرح جلد هم راضی‌کننده و خوبن. کتاب قطوره، ولی سنگین نیست. ۷۸۵ ص رو می‌تونی تو ۳ هفته و حتی کمتر بخوانی و هیچ آزاری هم حس نکنی!‏
پایان یادداشت رو هم اختصاص می‌دم به پایان کتاب! عجب پایانی! فوق‌العاده جذاب و هوشمندانه! پایانی که تو نمی‌تونی بگی پایانه! چون خودش شروع یه ماجراییه که مخ‌تو می‌خوره و می‌گی: بابا دمت گرم! دست‌خوش آقای مویان! لعنت بهت! این چه پایان شیک و مجلسی‌ای بود؟!

 

* آرشیو

** طرح جلد کتاب من متفاوته و به نظرم بهتره. ولی این جدیده هم بد نیست.


 

 

جنگ آخر زمان اثر ماریو بارگاس یوسا با ترجمه‌ی عبدالله کوثری

 

- نفرت، مثل هوس، عقل را از کار می‌اندازد و آدم را بدل به موجودی سراپا غریزه می‌کند.

- ژاگونسوها داشتند نماد ظلم و ستم را نابود می‌کردند. آن‌ها با تصوری مبهم، اما به قوت شهود، به‌درستی به این نتیجه رسیده بودند که قرن‌ها سلطه مالکیت خصوصی این فکر را در کله استثمار شده‌ها فرو کرده بود که این نظام از آسمان نازل شده و مالکان هم موجوداتی برترند، برای خودشان نیمه خدایی هستند.

-  بردگی اخلاقی و جسمی ن به حد افراط کشیده است، چون این‌ها تحت ستم مالک، پدر، برادر و شوهر هستند. این طرف‌ها مالک برای زیردستانش همسر انتخاب می‌کند و زن جماعت درست توی خیابان زیر شلاق پدران حیوان‌صفت و شوهران مست‌شان می‌افتند و مردمی هم که شاهد این صحنه‌ها هستند در کمال بی‌اعتنایی تماشا می‌کنند. این خوراکی برای تفکر است. رفقا ما باید کاری کنیم که انقلاب نه‌تنها به استثمار انسان از انسان، که به استثمار زن به‌دست مردم هم پایان بدهد و در کنار برابری طبقات برابری جنسی را هم برقرار کند.

 


 یوسا نویسنده‌ای بود که قبل از تجربه‌ی اثری ازش می‌دانستم قراره واسم یکی از محبوب‌ترین نویسنده‌ها بشه. و این فقط یه حس بود. ولی بهش باور داشتم. 
"جنگ آخر زمان" رو می‌تونم یکی از چرک‌ترین، سیاه‌ترین، بی‌رحم‌ترین، زننده‌ترین، شجاعانه‌ترین آثاری نام ببرم که تا حالا تجربه کردم. ‏داستانی که از از یه تقابل و نبرد ایدئولوژیک خبر می‌ده‌. از تفکر خلق یه سرزمین موعود، یه مدینه‌ی فاضله که قرار نیست زیر بلیط سیستم و حکومت جمهوری بره‌. تفکری که جمهوری رو شیطان و پیروانش رو فراماسون و سگ می‌دونه. 
ولی چه سرزمین موعودی؟! چه مکان آرمانی‌ای؟!‏پیش از اینکه بخواد یه سرزمین موعود باشه، یه پناه‌گاهه، یه مأوی برای تمام کسانی که به هر نحو و دلیلی از جامعه، از خانه و خانواده‌شون طرد شدن. افرادی که هیچ امیدی به بخشش و بازگشت ندارن! آدم‌هایی که پِی یه روزنه برای رسیدن به باور و ایمانن.‏ باوری که باورشون کنه و بهشون ایمان داشته باشه و ببخشدشون و زیر بال و پرشون رو بگیره. این سرزمین تحت رهبری یک مرشد شکل می‌گیره و افراد از سراسر کشور به سمتش سرازیر میشن. سرزمینی که به مرور دارای نظم و قانون و قاعده میشه که مهم‌ترینش استقلال و تقابل با نظام جمهوریه.‏این کتاب داستان تقابل دو مدل تفکره که حاضر نیستن همدیگرو تحمل کنن! یکی بخاطر ظلم و ستم و زوری که سال‌هاست بهش تحمیل شده و دیگری بخاطر تفکری که مسبب گردن‌کشی و استقلال رای و محبوبیتِ منفوری که داره خِیل عظیمی رو به سمت خودش می‌کشه.‏این نبرد و تقابل خِیر و شر نیست؛ این جنگِ شَر و شَره. تو این داستان هیچ گروه و دسته‌ای بی‌گناه نیست. مدعی قهرمانی زیاده، خیلیا قهرمان و منجی خطاب میشن، ولی هیچ قهرمان و منجی‌ای وجود نداره! این جنگ فقط نابودی و مرگ و خون و تیکه‌تیکه‌شدن و اضمحلال در بر داره. نیست‌شدن یکی از طرفین. به هر قیمتی.

 

 

 


نمی‌دانم تا چه حد با پادکست گالینگور آشنا هستید و ازش اطلاع دارید، ولی بهتره تکرار کنم پادکست گالینگور، یه پادکست معرفی و بررسی کتابه که سعی می‌کنه کتاب‌های خوب و ارزشمندی که تو هیاهوی بازار کتاب که اغلب با کتاب‌های ضعیف و سطحی قبضه شده، گمنام و کمترشناخته‌شده باقی موندن رو به شما معرفی کنه. چند ماهی هست که شروع کردیم و بعد معرفی ۱۴ کتاب، موفق به ساخت سایت شدیم که مخاطبین‌مون، به خصوص بلاگرها ساده‌تر بتونن از پادکست استفاده کنن. هدف ما اینه که این کتاب‌های خوب رو تا جایی که زورمون می‌رسه به حقشون، که توجه بیشتر اهالی کتابه برسانیم؛ ولی طبعاً تو این مسیر به کمک مخاطبین و شما دوستان اهل کتاب نیاز داریم. سایت رو دنبال کنید و پادکست‌ها رو گوش کنید و اگه خوشتان آمد حتماً به بقیه هم معرفیش کنید. در رابطه با سایت مخصوصاً لطف کنید سایت رو تو وبلاگ‌ها و شبکه‌های اجتماعی‌تون به بقیه معرفی کنید  و اگه ممکنه تو پیوندهاتون هم سایت رو لینک کنید (این مسئله خیلی کمک‌کننده‌س) تا زودتر جا بیفته و اثرگذاری پادکست بیشتر بشه و تو گوگل هم سایت بالا بیاد؛ چون با تعداد مخاطب کم نمیشه انتظار اثرگذاری خاصی داشت. 

آدرس سایت:

http://galingorcast.ir/

 

پیشاپیش ممنون بابت حمایت‌هاتون.

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها